با اینهمه قند و نبات و شکرپنیر که توی این خونه میخورند مثل اینه که اهل این خونه کرهٔ دریایی هستند، همه با نقل و نبات زندگی میکنند! حاجی آقا نام داستانی از صادق هدایت است. بخش A' هم که پس از سقوط رضاشاه رخ میدهد، دقیقاً از نظر وجود گفتگوها مشابه این بخش است. اگرچه قابلی نداشت، من همیشه میگم: سر و جان فدای رفیق. [۶۳] بخش سوم شبیه به بخش نخست است. — پس مال من همهاش حرام و هرس میشه. صادق هدایت، رمان «حاجیآقا» (1324) را بر پایۀ رویدادهای تاریخیـ سیاسی اواخر حکومت رضاشاه و اوایل حکومت محمدرضاشاه، به فاصلۀ زمانی اندکی نسبت به آنها نوشته است. هدایت در آن با خلق تیپهای گوناگون به نقد جامعه پرداخته است. (قهقه خندید و صدایش میان بوی لجن در صحن هشتی پیچید.) به سر خودتان اگر دروغ بگم، از مشدی معصوم بپرسید. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق می افتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. فردا باید تو دو وجب زمین بخوابیم… راستی دیروز رفته بودم پیش وزیر ننهٔ امالبنین باز آمد؟. — این یک چارک آلو بود؟ کارد بخوره به شکمتان. با جندک خرید و فروش میشده. [۷۳], حاجی آقا پیرمردی است ۸۹ ساله که از سرمایهدارهای زمان خودش محسوب میشود. چه مرد نازنینی! کدام زیارت؟ به این آسانی به کسی اجازه نمیدند، اگر اجازه و باشپرت میخواد باید بیاد پیش خودم. آن وقت دو ساعت پرت و پلا نقل کرد که کلهام را ترکاند و صد جور خواهش و تمنا کرد که کوچکتر از همهاش دویست تومن میارزید. اما بیا باد و بروت و فیس و افادهشان را تماشا کن! [۵], در سوم شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی، متفقین ایران را اشغال میکنند. [۴] همچنین به گفتهٔ شاپور بهیان، هدایت در این کتاب بیش از هر جای دیگری با حزب توده همراهی نشان میدهد. مرحوم ابوی از اعیان درجهٔ اول بود، سفر قندهار سه من و یک چارک چشم درآورد. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. فردا صبح، روز بد نبینی، همینکه مرحوم ابوی خبردار شد، یک دده سیاه داشتیم، اسمش گلعذار بود، انداختن گردن اون. [۲۸], مشخص نیست که واکنشها به نخستین چاپ کتاب چگونه بودهاست، ولی رسیدن کتاب به چاپ ششم تا ۱۳۴۳ خورشیدی (۱۹۶۴ میلادی)، نشان میدهد که حاجی آقا خوانندگان پرشماری داشتهاست. [۱۱۰] صدرینیا و رنجبر نیز آن را یک رمان اجتماعی و سیاسی معاصر دانستهاند چون مخیل، دارای جدال، متشکل از عنصرهای لازم برای رمان، و بلندتر از حد متعارف داستان است. [۵۵], بخش دوم داستان شامل توصیفهایِ مستقیمِ هدایت از ویژگیهای شخصیتی حاجی آقا، افکارِ او، و حقایقی از زندگی اوست که احتمالاً در خلال گفتگوهای بخش نخست آشکار نشدهاند. داستان حاجی آقا در اوایل دههٔ ۱۳۲۰ خورشیدی در تهران رخ میدهد[۴۶] و دارای چهار بخش است. چون میخوام برم زیارت…, — این مرتیکهٔ قرمساق پدرسوخته خیلی کلاه سر من گذاشته. حاجی آقا یک داستان واقعگرای طنزآمیز، سیاسی، و اجتماعی است. مثل دیروزه، هزار سال پیش که نیست زمان کیکاووس و افراسیاب که نیست. [۶۰][۶۱], بخش سوم پس از رویدادهای شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی رخ میدهد. حاجی آقا داستان بلندی از صادق هدایت است که در ۱۳۲۴ خورشیدی توسط انتشارات مجلهٔ سخن در تهران منتشر شد. بهویژه پس از نخستین چاپ آن، حزب توده، که رابطهٔ نزدیکی با هدایت داشت، به ستایش کتاب پرداخت و آن را نشانهٔ امیدواری هدایت دانست. من با این حال و روز خودم یک پرستار لازم دارم. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و محور آن شخصی به نام حاجی ابوتراب، یکی از بازاریان تهران است که هدایت مجموعهای از زشتیهای اخلاقی را در وجود او قرار داده است. یادش بخیر! [۱۴۱] همچنین در مقایسهٔ شخصیتها، شخصیتهای داستان چخوف، یکنواخت، ایستا، و کسلکننده هستند که تغییر حالت نمیدهند، در حالی که شخصیتهای داستان هدایت، همراه با حوادث داستان دگرگون میشوند. [۶] آبراهامیان میگوید که در این زمان، کشمکشهای سیاسی عمیقی در ایران پدیدار شده بود. یک دقیقه پیش بود مراد نبات خرید آورد. زنهایش نیز از مرگ او خوشحالند و میزنند و میرقصند. من آلوها را شمردم، بعد که هستههایش را شمردم چهارتاش کم بود. حاجی آقا که کاغذ و چک را میشناخت، شستش خبردار شد که غلامرضا مباشر تازهٔ کارخانهٔ کشبافی است و دید قافله را باخته است، چون غلامرضا از این یک قلم دارایی او اطلاع داشت. [۱۴۲], نصراصفهانی و فهیمی در عوض پیرنگ داستانها را مشابه یافتهاند. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. خوب، این پسره بی آب و گلم نیست، هر وقت میاد سرش را پایین میاندازه و صاف میره تو اندرونی. بله مراد، تو ازین حرفها چیزی سرت نمیشه. او سبیل کلفت و صوفیمآبانهای دارد و چشمهایش مانند تغار است که رگههای خون در آن دویدهاست. بهباور آنها، انتخاب فرم نمایشنامهای به این دلیل بودهاست که هدایت میخواسته از به درازا کشاندن سخن بپرهیزد و توجه عموم را به لب مسائل جلب کند. خوب، اونجا زن و بچه هستند، رویشان واژه. این کتاب تاکنون به زبانهای روسی، آلمانی، انگلیسی، فرانسوی، هلندی، ارمنی، ترکی استانبولی، اسلوونیایی، و ازبکی ترجمه و منتشر شدهاست. از کتابهایی که در آنها به بررسی حاجی آقا پرداخته شدهاست، میتوان به موارد زیر اشاره کرد: در پروژههای خواهر میتوانید در مورد حاجی آقا اطلاعات بیشتری بیابید. [۱۱۲] آنها بهعنوان نمونه، فضای حاجی آقا را تاریک، محدود، و گندیده میدانند و برای اثبات ادعایشان، به زشتیهای خودِ حاجی آقا، بوی گند لجن حوض همسایه که در هشتی پیچیده، خون موشی که آتش زدهاند، خون دل زنان، و بوی تعفن چاهکی که بچه را لب آن سرپا میگیرند، اشاره کردهاند. بنیهام روز به روز تحلیل میره، این ورم بیضهٔ لامصب، این حال علیل! کتاب حاجی آقا دومین اثر بلند داستانی صادق هدایت است و از لحاظ ساختار رمان حاجی آقا، دارای چهار قسمت است. این بخش به تنهایی، هم توصیفی و هم دارای گفتگو است؛ ولی باز هم با کمک رشتهای با بخشهای دیگر داستان متحد شدهاست و آن هم کاسهٔ طلایی است که دوامالوزاره بهخاطر لطفی که حاجی آقا برای برادر زادهاش کردهاست، برای او فرستاده است و پس از به هوش آمدن حاجی به او داده میشود. غلامرضا کیف خود را باز کرد و پاکت و کتابچهای درآورد. یک روز به هوای سردرد، یک روز به بهانهٔ مهمان، یک روز برای بچه! این کتاب توسط اعضای کافهکتاب برای استفاده همگان در کافهکتاب بارگزاری شده است. گمان میکنه من میخوام صنار سه شایی اونو بالا بکشم؟ من اگر یک موی سبیلم را توی بازار گرو بگذارم صد کرور تمن به من جنس میدند. [۱۳۲], گونهٔ زبان حاجی آقا طنز است. [۵۹], در پایان بخش دوم داستان، پس از رویدادهای شهریور ۱۳۲۰ و سقوط رضاشاه و رفتن او از ایران، حاجی ابوتراب نیز مانند بسیاری از همکاران و همطرازان خود، همراه با جوانترین زنش مُنیر، به اصفهان فرار میکند. [۸۸][۸۹], صدرینیا و رنجبر، حاجی آقا را تمثیلی از سنت مستبدانه، دیکتاتوری رضاشاه، و استبداد مرموزِ پس از او میدانند. او سرِ آن دارد که نمایندهٔ مجلس شود. [۱۴۷], کاتوزیان، حاجی آقا را مشهورترین کار داستانی هدایت پس از بوف کور نامیدهاست. شما مثل پسر خودم هستید، من همیشه پیش وجدانم از آن دعوای ملکی که پیش آمد و باعث رنجش ابویتان شد شرمندهام. [۳۶] ژیلبر لازار نیز حاجی آقا را به فرانسوی ترجمه کردهاست که در ۱۹۹۶ میلادی بهوسیلهٔ انتشارات فوبیس[ت] در پاریس، منتشر شدهاست.[ث][۳۷][۳۸][۳۹]. از صبح تا شام جان بکنم، وقتی که میرم تو اندرون یا باید کفش و کلاه بچهها را جمع بکنم، و یا دعوای صیغه و عقدی را و یا کسالت حلیمه خاتون را تحویل بگیرم! میرعابدینی همچنین داستان حاجی آقا را گنجینهای از فرهنگ مردمی، باورهای سنتی آنها و گویشهای محاورهایشان دانستهاست. داستان حاجی آقا در پیش و پس از اشغال ایران توسط متفقین در جنگ جهانی دوم روی میدهد. آنوقت مثل همهٔ این اعیانهای امروزه کلاه قرمساقی سرم میگذاشتم. شخص تازهوارد را بغل دست خودش نشانید و رو کرد به مراد: کسی که تازه وارد شده بود، گفت: — خیلی متشکرم، چایی صرف شده. [۱۲۹], فیروزه خضرایی میگوید با وجود آنکه حاجی آقا اثری ظاهراً سرراست است، ممکن است در ساختار آن پیچیدگیهایی یافت شود، بهویژه که این داستان کار نویسندهٔ باریکبینی چون صادق هدایت است. درباره کتاب : حاجی آقا داستان بلندی از صادق هدایت است که در ۱۳۲۴ خورشیدی توسط انتشارات مجلهٔ سخن در تهران منتشر شد. [۸۲], از میان زنهای حاجی آقا، شش زن با حلال کردن مهریههایشان طلاق گرفته و چهار زن او درگذشتهاند. [۸۱] او همچنین از عضویت در انجمنی مخفی میگوید که ظاهراً شبکهٔ فراماسونری است. با خارج شدن رضاشاه از ایران، وضعیت سیاسی کشور دگرگون میشود. [۱۲۲], وجود گفتگوهایی میان حاجی آقا و افراد گوناگون در بخشهای نخست و سوم داستان موجب شدهاست که این کار ساختاری نمایشی پیدا کند. بیست نفر از وزرا و کلهگندهها را به شام دعوت کرده بود. [۴۹][۵۰] این بخش مقدمهای بر چهرهٔ اصلی داستان، حاجی آقا است که او را از طریق رفتارش با میهمانانی از سطحهای مختلف جامعه، نوکر چندین سالهاش مراد، و همچنین اعضای خانوادهاش که شامل چندین زنِ اوست، معرفی میکند. — قربان چه عرض بکنم؟ من رفته بودم پاخورشی بگیرم. او کل اثر را یک فرم سهبخشی ABA' در نظر گرفتهاست که در آن، بخش پایانیِ چهارمِ داستان حکم یک کُدا را دارد. [۱۵۲], اندکی پس از چاپ و پخش حاجی آقا در ۱۳۲۴ خورشیدی، مجتبی مینوی در بخش «کتابهای تازهچاپ فارسی» برنامهٔ فارسی رادیو لندن، مقالهای را که دربارهٔ کتاب نوشته بود، خواند. «حاجی آقا» از مشهورترین آثار نویسنده شهیر ایرانی صادق هدایت است. با من یکی بدو میکنی؟ منم که توی این خونه فرمان میدم. مراد در را پیش کرد و با لحن شرمندهای گفت: — قربان! طراحی صادق هدایت برای نخستین چاپ حاجی آقا کارهای هدایت مورد حملهٔ اسلامگرایان اروپا قرار گرفتهاست. این شخصیتها هر دو زندگی منفعتمحوری دارند، هر دو خسیسند، و هر دو به زن و زندگی بیاهمیت و سختگیرند. [۱۱۷] حاجی آقا همچنین در مدخل دانشنامهٔ فرهنگ مردم ایران، یک داستان بلند نامیده شدهاست. [۱۳۷] هاشمی دو مورد از طنز موفق هدایت در داستان را برشمرده است که یکی این است که حاجی که خود خوردن جگر را تقبیح میکند، به پیشکارش دستور میدهد برایش جگر تهیه کند، و دیگری گفتگوی حاجی با مزلقانی است که میخواهد شغلی در سفارت ایران در آمریکا داشته باشد و وقتی حاجی از او میپرسد که «چرا زبان انگلیسی میخوانید؟» پاسخ میدهد «ممکن است در راه احتیاج پیدا کنم وگرنه زبان آمریکایی را به خوبی میدانم.» و حاجی هم میگوید: «بارکالله، بارکالله…»[۱۳۸][۱۳۹], نصراصفهانی و فهیمی به بررسی تطبیقی حاجی آقا و داستان کوتاه «ویولن روتشید» از آنتون چخوف پرداختهاند. [۱۳۶], بهباور نصراصفهانی و فهیمی، انتخاب نامهای طنز مانند حاجی آقا (که حتی به مکه هم نرفته است)، بکاءالذاکرین، حجتالشریعه، علیقلی خیبرآبادی، کلب زلفعلی، دکتر جالینوسالحکماء، گل و بلبل، آقا کوچیک، منادیالحق، دوامالوزاره، انیسآغا، مهلقا، اقدس، محترم، حلیمهخاتون، مراد، شاه شهید، یوزباشی، حسین سقطفروش، بصیر لشکر، فلاخنالدوله، قوچعلی بیگ، سرهنگ بلندپرواز، مشهدی فیضالله، سرتیپ اللهوردی، میخچیان، رئیسالوزراء، تاجالمتکلمین، و خیزراننژاد، به طنزگونگی این داستان افزوده است. قلم پایتان رو خرد میکنم. [۱۲۱] هاشمی میگوید که تفاوت رمان و داستان بلند صرفاً در حجم آن نیست. خدایا از گناهان همهٔ بندههایت بگذر!…. تو هیچ سر در آوردی این کیه؟, — هان، من راضی نیستم. کتاب های بیشتر در avayebuf.wordpress.com خوب، پیشترها در خونهٔ مردم واز بود، دست و دلواز بودند، حالا دیگر آن ممه را لولو برده. یک چیزی میگم یک چیزی میشنوی. برای خرید کتاب حاجی آقا نوشته صادق هدایت (جیبی) از فروشگاه اینترنتی کتاب های دست دوم (کتابلازم)، پس از اضافه کردن این کتاب به سبد خرید، به بخش تسویه حساب بروید. پرسید: حاجی آقا: — بله، بفرمایید. صادق هدایت نویسنده، داستاننویس، مترجم و روشنفکر ایرانی بود. خوب دندانهای منو شمردهاید! حاجی آقا به عادت معمول، بعد از آنکه عصازنان یک چرخ دور حیاط زد و همهچیز را با نظر تیز خود ورانداز کرد و دستورهایی داد و ایرادهایی از اهل خانه گرفت، عبای شتری نازک خودش را از روی تخت برداشت و سلانه سلانه دالان دراز تاریکی را پیمود و وارد هشتی شد. دفعهٔ هزارمه که میگم، مگر کسی حرف منو گوش میگیره؟ اگر از اینجا رد شدید نشدید. او اهل فسق و فجور و مشروبخواری است و پیشتر اهل قماربازی هم بودهاست. اما با وجودی که میدانست که من دودیام نگفت یک غلیان برایم بیاورند. حاجی هم با خشم او را از خانهٔ خود بیرون میکند. حاجی آقا بهعصایش تکیه کرد و با صدای نکرهای فریاد زد: هنوز این کلمه در دهنش بود که پیرمرد لاغر فکسنی، با قبای قدک کهنه سراسیمه از دالان وارد شد و دست به سینه جواب داد: — باز کجا رفتی قایم شدی؟ لنگ ظهره… در را پیش کن، بوگند لجن میآید. حالا آمدیم و پسر عموی محترمه، به همه که محرم نیست، مردم فردا هزار جور حرف در میآرند. بچه مثل انار ترکید و به گریه افتاد. او پس از آن، دو کتاب تألیفی دارد که عبارتند از: توپ مرواری و نوشتههای پراکنده. مچ پای کپلی و پر پشم و پیلهٔ او که از بالا به زیرشلواری گشاد و از پایین به ملکی چرکی منتهی میشد، موقتاً زیر پردهٔ زنبوری عبا پنهان شد. حاجی آقا پس از مدتی، از اصفهان به تهران بازگشته است. ----- «آقا بی خود متوحش نباشید. همچنین از آنجا که داستان در بخش های اول و سوم، ساختاری نمایشی دارد، حورا یاوری و محمدمنصور هاشمی آن را دارای فرم نمایشنامهای دانستهاند. — آن وقت بوقلمون یکی سه عباسی بود. [۱۱۳] به باور صدری نیا و رنجبر، دخالت هدایت در داستان و جدال او با شخصیت حاجی ابوتراب موجب نقص و ضعف تکنیک و طرح رمان شدهاند. [۷۱], میرصادقی، حاجی آقا و منادیالحق شاعر را از شخصیتهای اصلی داستان دانسته است. هی قمار، هی هرزگی؛ من که گنج قارون زیر سرم نیست. [۱۳۱], بخش B که کوتاهتر است، با دو بخشِ شبیه به همِ A و A' در تضاد است از این نظر که هدایت در آن دست به کار شده و خود به توصیف بخشهایی ناپیدا از شخصیت حاجی آقا میپردازد. حاجی آقا همچنین به زبانهای هلندی،[۴۰] ارمنی،[۴۱] کردی،[۴۲] ترکی استانبولی،[۴۳] اسلوونیایی،[۴۴] و ازبکی،[۴۵] ترجمه و منتشر شدهاست. بخش چهارم هم که کوتاهترین بخش داستان است، شامل رؤیای حاجی ابوتراب در عالم بیهوشی است. [۱۳۵] خضرائی میگوید، چنانچه هدایت هر سبک دیگری را بهجز طنز انتخاب کرده بود، احتمالاً به تبلیغات سیاسی برای گروههای دیگر متهم میشد، یا حاصل کار، مانند زورچپانی یک سری دیدگاه میبود؛ ولی با انتخاب طنز است که او به حد اعلا میرسد. اما حاجی که سردماغ بهنظر میآمد، مثل گربه که با موش بازی میکند، هی حرف را میپیچاند. عجب دنیا فراموشکاره، من با مرحوم ابویتان بزرگ شدهام و سالها میگذشت که همدیگر را ندیده بودیم. [۷۷][۷۸] پدر حاجی آقا، مشهدی فیضالله نام داشته که با خرید ارزان تنباکو در جریان تحریم آن، و فروشش به قیمت بالا پس از تحریم، پولدار شدهاست. در این وقت در کوچه باز شد و مرد مسنی با لباس فرسوده وارد شد که یک کیف قطور به دستش بود. بهگفتهٔ محمدرضا سرشار، این کار با پشتیبانی حزب توده انجام گرفتهاست. حاجی آقا پسر دیگری به نام کیومرث دارد که به او علاقهٔ مخصوصی دارد. از این نظر که شامل گفتگوهایی میان حاجی ابوتراب و بازدیدکنندگان گوناگونش است و در همان حال حاجی از درد بیماریاش ناله میکند. چرا بچه اینقدر کثیفه؟ یک دستمال توی این خونه پیدا نمیشه که مفش را بگیری؟ آدم دلش به هم میخوره، آبروی صد سالهام به باد رفت! هرچی باشه فیل مردهاش صد تمن زندهاش صد تمنه. فضولی موقوف. [۱۳] حاجی آقا جزو آخرین داستانهایی است که هدایت نوشته است. [۷۹], حاجی آقا از نظر ظاهری آدمی چاق با ابروهای پرپشت توصیف شدهاست. تسبیح شاه مقصودی را از جیب جلذقهاش در آورد و گفت: — شما گمان میکنید که پول علف خرسه. چه میشه کرد؟ توی این شهر استخوان خرد کردهایم، بعد از فوت مرحوم ابوی مردم چشمشان به منه. همهتان چوب و چماق میخوایید، مثل فیل که یاد هندوستان را میکنه. من قدیمیم، اگر عرضهٔ این کارها را داشتم، حالا حال و روزم بهتر ازین بود که هست. بخش دوم شامل توصیفهایی از زندگی حاجی آقا و پیشینهٔ اوست. من که از…. پشتش هم اسهال خونی شدم و تو رختخواب خوابیدم. میخواستید یک تیکه بدهید دست بچه. [۶۲] منادیالحق با او بحث میکند و او را دزد و رذل میخواند. میدانی اینها سر سفرهٔ باباشان نان نخوردند. دانلود نسخه کامل کتاب "حاجی آقا" اثر صادق هدایت، اسکن شده از روی نسخه قدیمی چاپ سال 1330 خورشیدی. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. حاجی آقا | صادق هدایت نام کتاب : حاجی آقا نویسنده : صادق هدایت حجم کتاب : ۵۴۶ کیلوبایت دسته » ادبیات » رمان قالب کتاب : PDF تعداد صفحات : ۶۲ پسورد : www.98ia.com منبع : wWw.98iA.Com دانلود دو فرشته او را به قصری مجلل میبرند و به دربانی آن میگمارند. او در ماه ذیحجه شب عید قربان به دنیا آمده و به همین دلیل لقب حاجی را دریافت کردهاست. وقتی اینجا پیش من افراد محترم هستند، هیچکس حق بیرون رفتنو نداره. آنها با حکومت «نظم و انضباط» و پارهای از اصلاحات اجتماعی و اقتصادی رضاشاه موافق، اما با افراطهای شبهمدرنیستی و حملهٔ او به اعتقادها و فعالیتهای مذهبی مخالف بودهاند. تو هنوز زنها را نمیشناسی. مثل اینکه خودم همیشه کشیکشان را میکشم… فهمیدی؟, — این مرتیکهٔ نره غول، پسر عموی محترم، نمیدانم اسمش گل و بلبل یا چه کوفتیه، مردم چه اسمها روی خودشان میگذارند! منتقدان تغییر لحن سخن حاجی ابوتراب هنگام صحبت با افرادی از طبقات اجتماعی گوناگون را از نقاط قوت داستان دانستهاند. بهگفتهٔ آنها، در این داستانها که نمونههایی از طنز انتقادی هستند، چخوف دیدی خوشبینانه دارد، اما دید هدایت بدبینانه و یأسآلود است. بخش A در هشتی خانهٔ حاجی آقا و در زمان رضاشاه روی میدهد که در آن افرادی برای انجام کارهایی به دیدن حاجی آقا میآیند و با او به گفتگو میپردازند. این بقلمه را همچین پخته بودند که توی دهن آب میشد، آدم دلش میخواست که انگشتهاشم باهاش بخوره. [۵۴] این بخش با مرگ پیرترین زن حاجی آقا، حلیمه خاتون که به درد مزمن معده مبتلاست، پایان مییابد. [۳۲] ترجمهٔ آلمانی حاجی آقا بهوسیلهٔ ورنر زوندرمان انجام و در ۱۹۶۳ میلادی، در برلین منتشر شدهاست. شاید ماشاالله بچهها خوردند، شاید آلوی بیهسته بوده. فکرش را بکن سیاههٔ مرحوم ابوی بود. راستش من چایی تلخ را سرکشیدم. حرفش را عوض کرد: — بله، امروز روز کار و کاسبی هم نمیگرده…. یک پایش را بلند کرد گذاشت روی سکو و در حالی که غلامرضا را دزدکی میپایید مشغول غلیان کشیدن شد. توی چه عهد و زمانهای گیر کردیم! امروز که سرم را شانه زدم یک چنگه مو پایین آمد…. تو یکجوری حالیش بکن. حاجی آقا رمان کوتاهی از صادق هدایت است که در ۱۳۲۴ خورشیدی منتشر شد. حاجی آقا داستان بلندی از صادق هدایت است که در ۱۳۲۴ خورشیدی توسط انتشارات مجلهٔ سخن در تهران منتشر شد. یعنی همین که شلوغ میشد حاضرین جیم میشدند و جای خودشان را به تازهواردین میدادند. برخی از این کارها عبارتند از: رسیدگی به سهام شرکت کشبافی که خود در آن سهم دارد، مقاطعهکاری ساختن جادهها، معاملهٔ فرش و تریاک در بغداد، گرفتن اجارهٔ حمام و خانه و دکانهای متعدد، و تهیهٔ گذرنامه برای کسانی که میخواهند به کربلا بروند (با استفاده از دوستیها و رابطههایش با دیپلماتها). اعلاحضرت رضاشاه با اون چنانیش، صبح هیزم خونه را جلویش میکشند، برای یک گوجه فرنگی دعوایی راه میاندازه، که خون بیاد و لش ببره! [۱۴۰] نصراصفهانی و فهیمی میگویند، روتشیلدِ چخوف و حاجی آقایِ هدایت هر دو نماد افراد مادیگرایی هستند که تنها چیزی که میشناسند و باعث خرسندیشان میشود پول است. بانیان این حزب از بازماندگان گروه موسوم به پنجاه و سه نفر بودند که در دوران رضاشاه دستگیر شده و به زندان افتاده بودند. نحو بیان داستان از دیدگاه سوم شخص است. با این وجود، برخی منتقدان آن را داستانی ضعیف دانستهاند و به عناصر داستانی آن مانند طرح و پیرنگ، نقدهای جدی وارد کردهاند. حلیمه خاتون که پناه بر خدا! حاجی برای جمع کردن رأی در انتخابات و کسب حُسن شهرت، از شاعری به نام منادیالحق میخواهد تا قصیدهای در وصف دموکراسی بگوید، تا به نام خود در انجمنی بخواند. [WorldCat.org]", "Heer Hadzji (Book, 2003) [WorldCat.org]", "HEDAYAT, SADEQ vi. فساد نژاد ما از بچه و پیر و جوانش پیداست. یک چیزی بهت میگم نمیدانم باورت میشه یا نه. پس از مرگ او، از آنجایی که حاجی ابوتراب پسر یکی یکدانهاش بود، همهٔ ثروت پدر به او میرسد. — مرتیکهٔ قرمساق! حاجی باز به حرفش ادامه داد: — چه میشه کرد؟ هر کسی در دنیا یک قسمتی داره. [۸] در انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی، ۲۳ کاندیدای حزب توده با ۲۰۰ هزار رأی، بیش از ۱۳ درصد کل آرای اخذشده را در سراسر کشور بهدست آوردند. حاجی چشمهای مثل تغارش را ور درانید و سرش را از روی ناامیدی تکان داد: — آدم که کارش به اینجا کشید، بهتره که هرچه زودتر زحمت را کم بکنه… اسباب دلغشه شده… اینها همه از بدشانسی منه! او در واقع میخواهد بیان کند که زندگی حاجی صحنهٔ تئاتر است. [۷۰] علیزاده و نظری انامق شخصیتهای داستان حاجی آقا را در دستهٔ دوم جای دادهاند؛ به این دلیل که آنها منزوی و بیتفاوت نیستند و در برابر رویدادهای محیط، عکسالعمل نشان میدهند؛ هرچند این عکسالعملها نتیجهای در پی نداشته باشد. [۱۱], صادق هدایت حاجی آقا را در زمان اشغال ایران در جنگ جهانی دوم بهوسیلهٔ متفقین و پس از آن نوشته است. حاجی آقا داستان بلندی از صادق هدایت است که در ۱۳۲۴ خورشیدی توسط انتشارات مجلهٔ سخن در تهران منتشر شد. میدانی مخارجش چقدر شده بود؟ شش هزار و دو عباسی و سه تا پول. تو که شاهدی، من وادار شدم که از ارث محرومش بکنم. حاجی دید دخترش سکینه است. داستان آن در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. اگر من میخواستم ازین راهها ترقی کنم، یک زن خوشگل امروزه پسند میگرفتم، لباس شیک تنش میکردم، میبردمش مجلس رقص، میانداختمش تو بغل گردن کلفتها تا باهاش برقصند یا قماربازی بکنند و لاس بزنند. دیروز وزیر مالیه منو احضار کرد، دیدی که اتومبیلش را دنبام فرستاد. زن نخستش با خوردن تریاک و زن دیگری در حال زایمان مرد، یکی از پشت بام پرت شد و حلیمه، آخری هم از درد کهنهٔ شکم مرد. — قربان! او با این وضعیت در هشتی خانهاش مینشیند. [۹۲] صدرینیا و رنجبر، مراد را تمثیلی از مردمی میدانند[۹۳] که با وجود ناخشنودبودنِ درونی، به نمایندگان دیکتاتوریِ تازهٔ پس از برکناریِ رضاشاه «بله قربان» میگویند و خدمت میکنند؛ در حالی که این دیکتاتوری، با شعار مردمفریب «خدمت به مردم و میهن»، فضایی تاریکتر و سنگینتر از قبل ایجاد کردهاست. در دنیا همین خوبی و بدی میمانه و بس. همین چشم منو که دور ببینند… (کمی سکوت) مقصودم اینه که هزار جور گند و کثافت به خورد آدم میدهند. او در وضعیت جدید با تهیه و خرید و فروش کالابرگهای تقلبی و فروختن جواز عبور و مرور شب در حکومت نظامی، فعالیتهای خود را گسترش میدهد. هاشمی آثار هدایت را تکصدایی[ح] میداند که از خلال گفتگوهای آنها نه دیدگاههای اشخاص گوناگون، که حرفهای شخصی خاص (نویسنده) بهگوش میرسد. [۱۴۸] بهباور او، دو دلیل اصلی موفقیت این داستان یکی طنزهای لفظی و طنزهای ساختاری آن و دیگری تأثیر تبلیغاتی آن بودهاست. همه شکایت دارند که از سر سفره گشنه پا میشند. هر روز صبح زود از این رجز خوانیها تحویل میگرفت و مثل آدمی که ادرار تند دارد پا بهپا میشد و منتظر بود که کی حمله متوجه او خواهد شد. دیدی چه بهروز من آورد؟ امان از رفیق بد! هرچند که خود او به ندرت در بحثها شرکت میکرد. [۷۵][۷۶] نام اصلی او «حاجی ابوتراب» است. خضرایی همچنین بخش چهارم و پایانی داستان را یک کُدا در نظر گرفتهاست. او با استفاده از اصطلاحهای میخاییل باختین، رمان را چندصدایی[ج] و دارای ساختار گفتگویی[چ] مینامد، حال آنکه در داستان بلند چنین چیزهایی دیده نمیشود. او در معاملههایی چون خرید و فروش واکسن دیفتری شرکت کرده و همزمان با برخوردها و مذاکرههایی که با مراجعهکنندگان گوناگونش دارد، از دیکتاتوری رضاشاه انتقاد میکند. [۲۶] برخی دیگر از ناشرانی که حاجی آقا را چاپ کردهاند، عبارتند از: کتابهای پرستو (۱۳۴۳ خورشیدی، در ۲۲۴ صفحه در قطع جیبی)،[۲۷] جاویدان (۱۳۵۶ خورشیدی، در ۱۱۰ صفحه در قطع رقعی)،[الف]دادار (۱۳۷۸ خورشیدی، در ۱۳۶ صفحه)، قصهگو (۱۳۷۹ خورشیدی، در ۱۳۴ صفحه)، امیرمند (۱۳۸۰ خورشیدی، در ۱۰۹ صفحه)، جامهدران (۱۳۸۱ خورشیدی، در ۱۱۵ صفحه)، و آریابان (۱۳۸۱ خورشیدی، در ۱۰۹ صفحه). هدایت، صادق. [۶۷][۶۸], علیزاده و نظری انامق، شخصیتهای داستانی هدایت را با توجه به محیط اجتماعی و سیاسی دورهٔ آفرینششان، به دو دسته تقسیم میکنند؛ دستهٔ نخست، آنها که در سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ خورشیدی (دورهٔ حکومت رضاشاه) آفریده شدهاند و دستهٔ دوم، آنها که از ۱۳۲۰ خورشیدی تا زمان مرگ هدایت در ۱۳۳۰ خورشیدی در داستانهای او حضور دارند. Hāji Āghā: portrait of an Iranian confidence man, "HEDAYAT, SADEQ i. [۱۱۱] ساختار محکم، فرم، طرح، شخصیت، تکنیک، سبک، موضوع، درونمایه، فضا و صحنه از جمله عناصر رمان است که صدرینیا و رنجبر در حاجی آقا یافتهاند. منتقدان مختلفی که حاجی آقا را بررسی کردهاند، سه فرم مختلف برای آن قائل شدهاند. اما این هم یک چارک آلو نبود، من دیگر چشمم کیمیاست. مثل این بود که اگر روزی بخواهند تئاتر او را نمایش بدهند، از لحاظ صرفهجویی، تزئین سن منحصر به یک هشتی باشد.»[خ][۱۲۴], شاپور بهیان میگوید، صادق هدایت تعمداً حاجی را در بخشهای اول و سوم بهصورت تئاتری نشان میدهد. — نه، برعکس. پس از مرگ او، حاجی ابوتراب با خرید املاک و مستغلات، ثروت پدرش را چند برابر کرد. [۸۵] کاتوزیان، حاج محتشمالسلطنه (حسن نوری اسفندیاری، ۱۲۴۶–۱۳۲۳ خورشیدی) و حاج مخبرالسلطنه (مهدیقلی هدایت، پسرعموی والدین صادق هدایت، ۱۲۴۳–۱۳۳۴ خورشیدی) را دو الگوی اصلی شخصیت حاجی آقا در دنیای واقعی میداند. [۶۶], بخش چهارم، کوتاهترین و نمایشیترین بخش داستان است که در بیمارستان روی میدهد. حاجی آقا نیز چنین است و خواننده در همان آغازِ داستان میتواند به شخصیت حاجی آقا پی ببرد. بسیاری از محققان، کتاب «بوف کور» او را، مشهورترین و درخشانترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانستهاند. [۳۰], کتاب صوتی حاجی آقا با صدای عبدالحمید معصومی ضبط، و در ۲۰۰۷ میلادی منتشر شدهاست که مدت آن ۳ ساعت و ۲۶ دقیقه است. بهفاصلهٔ سیزده سال از سقوط رضاشاه تا کودتای ۲۸ مرداد در زمان سلطنت محمدرضا شاه، قدرتی که تا پیش از آن در انحصار یک نفر بود، میان پنج قطب جدا از همِ دربار، مجلس، کابینه، سفارتخانههای خارجی، و عامهٔ مردم دست به دست میشود. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و محوریت آن بر شخصی به نام حاجی آقا، یکی از بازاریان تهران است. حالا باز هم به من محتاجند، از سادگی من سوء استفاده میکنند. داستان «ویولن روتشیلد» فاقد مقدمه است. اما من روزی هزار تا از اینها را به چشم خودم میبینم. مینوی میگوید که در آن «سالهای کذایی» گذشته، کسی جز دروغ و تملق و چاپلوسی نمیگفت و نمینوشت. خوب، من بچه سال بودم، شبانه بوقلمون را از زیر سبد روی آب انبار درآوردم و نصف بیشترش را خوردم. SELECTED BIBLIOGRAPHY – Encyclopaedia Iranica", "Hacı Aga: roman (Book, 1998) [WorldCat.org]", "Hadži Agha ; Slepa sova (Book, 1975) [WorldCat.org]", "Ḣozhi Ogho: qissa (Book, 1988) [WorldCat.org]", «حاجی آقا، برساختهای گفتمانی یا نمونه نوعیِ بورژوازی ملی», «نعل باژگونه (تحلیل رمان حاجی آقا و نقد آرای منتقدان)», «نگاهی به طنز اجتماعی در دو اثر از آنتون چخوف و صادق هدایت», https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=حاجی_آقا&oldid=30115126, مقالههایی که تجمیع ارجاع در آنها ممنوع است, مجوز Creative Commons Attribution/Share-Alike. [۱۴۶], اگرچه پس از انتشار بوف کور مطبوعات وابسته به حزب تودهٔ ایران به نکوهش هدایت پرداخته و او را «روشنفکر مأیوس» نامیدند، پس از انتشار حاجی آقا همین نشریات این اثر هدایت را بهعنوان نقطهٔ اوج امیدواری هدایت و نمونهٔ والای طنز او ستودند. حاجی آقا نام داستانی از صادق هدایت است. من هم تازه اسم بیمسمای «حاجی آقا» روم گذاشتند و کر و کری میکنم. [۲۹] فرزانه معتقد است که پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، نسل تازهای از خوانندگان با کتاب همداستان هستند که دلیل آن روی کار آمدن کاسبان سنتی است که خودِ شخصیتِ حاجی ابوتراب هم نمایانگر یکی از آنهاست. — خدا بیامرزدش، نور از قبرش بباره! آن وقتها مردم پر و پا غرس پیدا میشدند، همه بابا ننهدار بودند، مثل حالا که نبود. [۱۷], بهگفتهٔ مجتبی مینوی، از میان رفتنِ بساط استبداد، و وارد شدن نیروهای نظامی در ایران، و زحمتهایی که در طول چهار سالِ پس از آن به مردم ایران رسیدهاست، همگی به این میارزیده است که یک نویسندهٔ ایرانی بتواند از اوضاع و احوالِ آن زمانِ ایران به صراحت و آزادیای که در حاجی آقا وجود دارد، انتقاد کند و مردم ایران بتوانند درد دل خود را بگویند و بنویسند. من هم با خودم میگم: خوب، کار بندههای خدا را راه بندازیم. این داستان در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد و محور آن شخصی به نام حاجی ابوتراب، یکی از بازاریان تهران است که هدایت مجموعهای از زشتیهای اخلاقی را در وجود او قرار داده است. کی به تو اجازه داد؟ پنجاه ساله که در خونهٔ منی، هنوز نمیدونی باید از من اجازه بگیری؟ الآن من از پیش زبیده خانوم میام، از هر روز حالش بهتر بود، چرا به من نگفت که سرش درد میکنه؟ اینها غمزهٔ شتریست. — قربان خودتان بهتر میدانید، آلو برقانی و سیبزمینی. [۵۱] حاجی ابوتراب، هر روز پس از دادن جیرهٔ آذوقه به زنهای متعدد خود، در هشتی خانه مینشیند و فعالیتهای گوناگون خود را آغاز میکند. مثلاً این هم راحتی سر پیری من شده! رویدادهای کتاب حاجی آقا در دوران پیش و پس از اشغال ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی رخ میدهد. [۵۸], حاجی ابوتراب، چند سال پیش پسرش آقا کوچک را به فرنگستان فرستاد و او بدون آنکه درس بخواند، به ایران بازگشت و از آنجایی که با ولخرجیهای خود، مخارجی روی دست پدر گذاشت، حاجی او را طرد کرد. [۶۴][۶۵] پیش از آنکه حاجی برای جراحی به بیمارستان برود، پول و دستورهایی به حجةالشریعه میدهد و او را روانهٔ ارومیه میکند تا در جایهای عمومی و قهوهخانهها، ضد تجدّد تبلیغ و مذهب و خرافات را ترغیب کند. منو به خاک سیاه نشاند. [۷], در چنین شرایطی بود که حزب توده در ایران تشکیل شد. میمنت میرصادقی حاجی آقا را رمان انتقاد اجتماعی دانستهاست که با زاویهٔ دید بیرونی و به شیوهٔ دانای کل روایت میشود. او که در فرنگ درس خوانده، اکنون ماشین آخرین سیستم پدرش را میراند و طلبکارهایش را به سر او حواله میدهد. کدام خونهٔ وزیر و وکیله که شب یک چارک آلو تو خورش میریزند؟ بروید ببینید، مردم شب تو خونهشان حاضری میخورند. — به بهانهٔ بچه، ننه میخوره قند و کلوچه! بهباور خضرایی، ایجاز در زمان و مکان در این دو اثر، اجازه میدهد که گسترهای از دیدگاهها آزادانه در آنها جریان یابد. چون خدا بندههای خودش را میشناسه که چقدر دزد و دغلند، هسته توی آلو گذاشته تا بشه شمرد. گمان میکنی مرحوم حاجی میرزا آقاسی کم کسی بود؟ تمام سیاست دنیا مثل موم تو چنگولش بود. این کتاب از زمان نخستین چاپ در شمارگان بالا، در ۱۳۳۰ خورشیدی، مورد استقبال کتابخوانهای ایرانی قرار گرفت. [۱۶] بهگفتهٔ حسن میرعابدینی، این کتاب تصویر گستردهای از وضع اجتماع و شیوهٔ زندگی مردم در پیش و پس از ۱۳۲۰ خورشیدی ارائه میکند و هدایت با نوشتن آن افشاگریهای تند و تیز روزنامههای جنجالی آن دوران را نشان داده و به انتقاد از شخصیتهای واپسگرای اجتماعی و رجال دورهٔ بیست ساله (۱۳۰۰–۱۳۲۰ خورشیدی) میپردازد. [۴۷], بخش نخست در زمان پادشاهی رضاشاه، و پیش از رویدادهای اشغال ایران توسط متفقین در سوم شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی، آغاز میشود. غلامرضا با پشت دست تف حاجی را که روی لبش پریده بود پاک کرد و با دهن باز به فرمایشات ایشان گوش میداد، بیآنکه مقصودش را بفهمد. — یادتان هست کوچهٔ شترداران منزل داشتید؟ ابویتان در قید حیاتند! — قربان چوبکاری میفرماید. او دیگر مانند گذشته هیتلر را ستایش نکرده و در عوض از دموکراسی پشتیبانی میکند. البته توقع دارند… دیروز حجةالشریعه آخوند محل، که شخص شریفی است، پیش من بود. یک پایم این دنیاست و یکیش آن دنیا! اما این اثر در دانشنامههای فرهنگ مردم ایران و ایرانیکا، بهعنوان داستان بلند معرفی شدهاست. همه چشمشان به دست منه، سر کلاف که کج بشه، خر بیار و باقالی بار کن. این صفحه آخرینبار در ۹ اکتبر ۲۰۲۰ ساعت ۱۷:۲۰ ویرایش شدهاست. دستهٔ نخست، درونگرا[۶۹] و دستهٔ دوم برونگرایند. هرچی باشه خوب به آدم برمیخوره. [۱۴۵] به گفتهٔ مینوی، تصویری که هدایت از فساد و خرابی ایران ارائه میکند، آنقدر خجالتآور است که موجب ناامیدی انسان میشود. از آنجایی که نوشتههای پیشین هدایت همه بهطور خصوصی و در شمارگان پایین منتشر شده بودند، این نخستین باری بود که کاری از هدایت توسط ناشری حرفهای و با شمارگان بالا منتشر میشد. کتاب های بیشتر در avayebuf.wordpress.com [۱۲۳] هاشمی میگوید که ظاهراً انتخاب این فرم خاص بدین سبب بودهاست که صادق هدایت میخواسته حاجی آقا با کمترین تغییرهایی، بهصورت نمایش قابل اجرا باشد. [۸۳] پسر اول حاجی آقا، آقا کوچک است که پس از هشت دختر به دنیا آمدهاست. [۸۷] هردوی آنها مانند حاجی آقا در حدود ۸۰ سال داشتهاند، در مازندران دارای ملک، و از سران میانهروی انقلاب مشروطه بودهاند. LIFE AND WORK – Encyclopaedia Iranica", "Ḥājjī Āqā (Audiobook, 2007) [WorldCat.org]", "Formats and Editions of Hādschi Âghâ. اما من مقر نیامدم، کسی هم نفهمید که من بودم. حاجی آقا که بیماری شقاق مقعدش عود کردهاست، بر روی تخت بیمارستان منتظر آغاز جراحی است. چاپ و انتشار این اثر معمولا در ایران ممنوع و یا بسیار سخت بوده. [۷۲] صدرینیا و رنجبر نیز مراد، حاجی آقا، و منادیالحق را سه شخصیت عمدهٔ داستان دانستهاند که بدون جزئیات مربوط به جدالهایشان «رمان» شکل نمیگیرد. راهنمای خرید کتاب حاجی آقا نوشته صادق هدایت برای خرید کتاب حاجی آقا نوشته صادق هدایت از فروشگاه اینترنتی کتاب های دست دوم (کتابلازم)، پس از اضافه کردن این کتاب به سبد خرید، به بخش تسویه حساب بروید. امروز بیا به مردم بگو زمان شاه شهید خدا بیامرز! من همیشه چوب وجدانم را میخورم، دیگر چه میشه کرد؟ امروز روز کمتر آدمی پیدا میشه… خوب، ما پیر و قدیمی هستیم، اهل محل به من معتقدند. همچنین در این داستان از اصطلاحهای عامیانهٔ مردم استفادهٔ فراوان شدهاست. آنها میگویند که به همین دلیل، حاجی آقا باید ماهیتی مرکب داشته باشد تا بتواند ویژگیهای اینگونه نظامها، و چهرههای رجال حامی و مجری آنها را افشا کند.